داشتم روزنامه را تورق می کردم که عنوان مطلبی مرا جذب کرد:
«انجیر را با زیتون بخورید.» با دیدن این عنوان، آیه 1 سوره تین به ذهنم رسید: « و التین و الزیتون» و همین موضوع مرا تشویق کرد که مطلب را مطالعه کنم . نوشته بود چون انجیر حاوی مقدار زیادی آهن است و این آهن در روده ها رسوب می کند بهتر است با زیتون خورده شود چون زیتون هم خواصی دارد که مانع از این رسوب می شود.
واقعا حکمت اینکه در قرآن این دو قسم با هم آمده چیست؟ انجیر و زیتون چه ارتباطی با هم دارند که قسم به آنها در کنار هم آمده؟ اگر در قرآن بیشتر تعمق و تفکر شود خیلی زودتر و راحتر به بعضی کشفیات می رسیم.
افلا یتدبرون؟ افلا یتفکرون؟ افلا یعقلون؟ و الفاظی اینچنینی که در قرآن بارها تکرار شده تاییدی بر همین موضوع است.
وصیت نامه شهید ابراهیم زارعی
ولا تحسبن الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءعند ربهم یرزقون
یاران همه رفتند از کاشانه هم سوخته شمع و هم برفت پروانه
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی و با سلام و درود بر ملت شهیدپرور ایران و اهالی شهید پرور سلطان آباد و سلام و درود به پدر و مادر عزیزم که مرا در دامان پر مهر و محبت خود پرورش دادند و مرا به این مرحله از زندگی رساندند.
ای عزیزان از شما خیلی معذرت می خواهم که شما را ترک کردم چون برای اسلام است و دستور ولایت فقیه و گرنه اگر تمام دنیا را به من می دادند حاضر نبودم حتی لحظه ای شما را ترک کنم. امیدوارم که مرا ببخشید و ازاینکه فرزندتان به جبهه می ورد راضی باشید چون ما برای اسلام می جنگیم و همواره پیرو راه امام حسین (ع)هستیم و اگر کشته شویم در راه او شهید شده ایم.
تنها خواهشی که از شما دارم این است که در تشییع جنازه ام گریه نکنید که مبادا دشمنان انقلاب شما را در آن حال ببینند. برای تشییع جنازه ام از عموم مردم دعوت به عمل آورید و برایم دعا کنید تا خداوند گناهانم را بیامرزدو مرا در زمره شهیدان کربلا قرار دهد از شما می خواهم اشکی را که بر بالای جنازه ام می ریزید اشک شوق باشد نه اشک غم و ناراحتی ان شاء الله
وصیت من به شما مردم حزب الله این است که دعای خود را بدرقه رزمندگان قرار دهید و همواره پشتیبان ولایت فقیه باشید. از شما می خواهم که رابطه خود را با بسیج و سپاه قطع نکنید و سنگرهای شهدا را پر کنید و نگذارید که اسلحه آنان بر زمین بماند. ما نهال این انقلاب را با نثار جانمان کاشتیم و این وظیفه شماست که از آن نگهداری کنید. دیگرعرضی ندارم.
خدمتگذار شما ابراهیم زارعی 16/1/1366
(خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار)
وصیت نامه شهید محمد خسروی
(عضو بسیج سپاه پاسداران)
با سلام به مهدی موعود و با سلام به نائب بر حقش امام خمینی.
"ولا تحسبن الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءعند ربهم یرزقون"
نپندارید آنان که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بلکه آنها زنده اند و در نزد خدایشان روزی میخورند.
اولین وصیت من به خانواده ام و قوم و خویشانم:
از شما میخواهم که اگر به آرزویم یعنی شهادت رسیدم کوچکترین قطره ای اشک نریزید، بلکه یکی از بهترین روزهای عمرتان باشد. شما اگر درست فکر کنید میبینید که انسان آخر از دنیا میرود و دیگر نه مال برای آدم میماند و نه هیچ چیز دیگر، پس بهتر است که انسان در راه الله کشته شود. ننگ بُود مرگ بسترم ای مادر.
چقدر خوب است انسان در راه الله کشته شود. انسان اگر نفس کشیدنش برا ی خدا باشد، خدا هم هر نفسی که می زنید برای شما یک ثواب می نویسد.
و دیگر هم محلی هایم و قوم و خویشانم امام را تنها نگذارید که او فرمانده کل قواست و فرمانده او هم مهدی موعود است،اگر از امام پیروی نکنید مثل این است که از مهدی موعود پیروی نکرده اید.
من دستور امام را که گفت مسجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید. به این گفته عمل نکرده ام و الان هم چنان ناراحت هستم که نمی دانم چطور آن اشتباه را جبران کنم، ولی به فضل الله توانستم به یک فرمان امام گوش کرده و به جبهه بیایم تا بتوانم از گناهان دور شده و به سوی ثوابها بیایم. از شما هم خواهش میکنم که به این دانشگاه بیایید تا شاید بتوانید در این دانشگاه که معلم آن هم خمینی بت شکن است قبول بشوید.
از خدا آمده ایم و با این دانشگاه به سوی خدا برویم. قوم و خویشان می بخشید که با شما خداحافظی نکردم چون تحمل چشمهای پر مهرو پر اشک شما را نداشتم. این را می دانم که دلهای نازک شما و دلهای پر مهر شما تحمل این را ندارد که اشک نریزید ولی این را بدانید که شما فقط مادر یک شهید نیستید بلکه مادر و پدر تمامی شهدای اسلام هستید و شما افتخار کنید که یک هدیه ناقابل به اسلام تقدیم کرده اید. به ما گفته اند عملیات نزدیک است و داریم لحظه شماری می کنیم که عملیات زودتر شروع شود و ما چه کشته شویم و چه بکشیم پیروزیم.
و امیدوارم که در این عملیات به کمک صاحبمان مهدی موعود (عج) پیروز شویم و برای امام امت دعا کنید تا بماند و این انقلاب را به انقلاب مهدی (عج) متصل کند و این فرماندهی را به حضرت مهدی واگذار نماید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار، الهی آمین یا رب.
به امید شهادت و به امید طول عمر امام و خداحافظ امام. «والسلام»
ای کاش فدک این همه اسرار نداشت
ای کاش مدینه در و دیوار نداشت
فریاد دل محسن زهرا این است
ای کاش در سوخته مسمار نداشت
نقش قرآن در زندگی بشری در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و حتی بین المللی، قابل دقت و بررسی است که به طور مختصر به بعضی از آنها اشاره می شود:
یکم. انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به کلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان که اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان».
این ویژگی به طور کامل، تنها برای قرآن مجید باقی مانده است و هیچ کتاب آسمانی دیگر، چنین جایگاهی ندارد.
دوم. انسان در تکاپو و جست و جوی آگاهی های صحیح و معارف بلند و پرمعنا است. البته با استفاده از تجربیات بشری و تلاش های علمی، به بسیاری از آگاهی ها می توان دست یافت؛ اما برای اطمینان به درستی یافته های خود و آگاهی به آنچه برای او دست نایافتنی است، نیاز به یک منبع اصیل و غنی بسیار محسوس است؛ چنان که از زبان امام راحل(ره) گفته شده است: «اگر قرآن نبود، درهای معرفت بر ما بسته بود».
قرآن مجید در این باره جایگاه ممتازی دارد. تعریفی که قرآن از انسان دارد «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»؛ بقره (2)، آیه 30. و تعریفی که قرآن از خداوند ارائه کرده است: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ»؛ شوری (43)، آیه 11.، همراه با بیان صفات جمال و جلال و تعریفی که از نظام هستی و حیات و شعور همگانی موجودات ارائه داده «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ رعد (13)، آیه 13. و بیانی که از پیوستگی و هماهنگی منظم همه کرات و افلاک و زمین و آسمان دارد «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها...»؛ شمس (91)، آیه 4 - 1.
و... نیازمندی همه جامعه بشری و پویندگان راه حق و حقیقت را به این کتاب آسمانی ضروری و آشکار ساخته است؛ زیرا بعضی از دانش ها به جز از طریق قرآن، برای بشر دست یافتنی نیست: «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»؛ بقره (2)، آیه 151.
؛ «و آنچه را نمی دانستید به شما یاد می دهد...».
از جمله آگاهی هایی که جز از طریق قرآن راهی برای دریافت آن نیست، آگاهی درباره جهان پس از مرگ و جزئیات جهان آخرت است؛ زیرا هیچ کدام از افراد بشر، تجربه تکرار و رفت و آمد آن را ندارند و درک بشری، هیچ گونه سابقه ذهنی از آن ندارد. در حالی که در سوره «واقعه»، «صافات»، «مرسلات» و... صحنه قیامت به تصویر کشیده شده است.
سوم. نقش برجسته دیگر قرآن این است که از سابقه تاریخ بشر، خبرهای درست و مطابق واقع را نقل کرده و سرگذشت پیامبران و محتوای پیام آنان را - بدون هرگونه تحریف و دسیسه بشری به انسان ها رسانده است. ازاین رو قرآن حتی بر پیروان تورات و انجیل، منّت شایان توجهی دارد که چهره پیامبران بنی اسرائیل را به درستی معرفی کرده و حضرت موسی، عیسی، زکریا و... را آن گونه که بوده اند - به دور از هر گونه تهمت و توهینی شناسانده و دست تحریف گران و دسیسه گران را نقش بر آب ساخته است. قرآن مجید در این باره می فرماید: «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ»؛ مائده (5)، آیه 116.؛ «ای عیسی پسر مریم! آیا تو گفتی به مردم که من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟! گفت: منزهی تو! مرا نشاید که چیزی را که حق نیست بگویم».
چهارم. نقش برجسته دیگر قرآن برای جامعه بشری، این است که ظرفیت جهان شمولی دارد و پیام های آن برای تمام مصلحان جهان و حافظان حقوق بشر، قابل اعتنا و کاربردی است. تکیه بر نقاط مشترک پیروان ادیان آسمانی و پایبندی به اصول انسانی (مانند عدالت گستری، امانت داری و...)، تلاش برای ریشه کنی هرگونه ناهنجاری، ناپاکی و اختلاف و مخالفت با حق و درستی و... همگی شاخص هایی است که ظرفیت جهان شمولی قرآن را به نمایش گذاشته است. آیات نورانی قرآن، تمامی اصلاحگران و حق گرایان را به سوی محور وحدت و پاکی، به دور از هر گونه تعصب و خودخواهی، دعوت کرده است: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛ آل عمران (3)، آیه 64.؛ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و برخی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به پروردگاری نگیرد»
بی تردید گستردگی دانش بشر، تحولات شایان توجهی داشته و شکوفا سازی طبیعت و سلطه بر آن، به دست قدرت علمی و اطلاعاتی انسان و تجربه های بشری، تا حدود زیادی تأمین شده است. قرآن خود این تحول آفرینی را در گستره ظرفیت های انسان دانسته است: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها»؛ هود (11)، آیه 61.؛ «خداوند شما را در زمین ایجاب کرد و وظیفه شکوفایی و آبادانی و استخراج ظرفیت های زمین را به شما واگذار کرد».
رسالت دین و قرآن، «شکوفایی متوازن، متعادل و هماهنگ انسان» است. بر این اساس باید انسان را شناخت و آغاز و انجام او را دانست. باید جایگاه انسان را در کل هستی به درستی تعریف کرد و رابطه او با خدا، خود، جامعه و طبیعت را تنظیم نمود.
رسالت علم ساخت جهان و رسالت قرآن، رشد ایمان و جهت دهی به حرکت انسان است و با توجه به اسارت علم در دست برخی از انسان های آلوده به قدرت و ثروت و فزون خواه، ضرورت پایبندی به کتاب آسمانی به دور از تحریف و یک مکتب الهی آشکار شده است.
نویسنده:صالح قنادی
منبع:پرسمان
قصّه در لغت یعنى پى گرفتن یا پى گرفته اثرِ پیشین. در قرآن کریم مى خوانیم:
وَقالَتْ لاُِخْتِهِ قُصّیهِ فَبَصُرَتْ بِه عَنْ جُنُب وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ.(1)
و به خواهر او گفت: از پى وى برو. و زن بى آن که آنان دریابند از دور در او مى نگریست.
قَالَ ذَلِکَ ما کُنّا نَبْغِ فَارْتَدّا عَلى اثارِهِما قَصَصَاً.(2)
گفت: آن جا همان جایى است که در طلبش بوده ایم. و نشان قدم هاى خود را پى گرفتند و بازگشتند.
همین کاربرد در روایات نیز به چشم مى خورَد. براى نمونه، بجاست از این روایت نبوى یاد کنیم:
إنّ بَنى اِسْرائِیلَ لَمّا قَصُّوا هَلَکُوا.(3)
این جا همان معنا که گفتیم نمود دارد; یعنى بنى اسرائیل آن گاه که دست از عمل کشیدند و فقط به قصّه پردازى و داستان سرایى مشغول شدند، هلاک گشتند. البتّه این روایت همچنان که شاهدى براى معناى لغوى قصّه است، اشاره اى ظریف به کارکرد منفى قصّه نیز دارد; و آن هنگامى است که قصّه پردازى سدّ راه عمل و تکاپو باشد. بدیهى است که نخستین شرط چنین قصّه اى خرافه بافى و یاوه پردازى و پایه گذارى بر تخیّلات صِرف است که روح تلاش و زندگى و آرمان گرایى را در انسان سرکوب مى کند.
پیوند قصّه قرآنى با معناى لغوى آن
قصّه گویىِ قرآن با همین معناى لغوى پیوند دارد، زیرا پى گرفتن وقایعى است که در گذشته رخ داده اند. البتّه گاه این وقایع در گذشته دور رخ داده اند که در قرآن با تعبیر اَنباء از آن ها یاد شده است; مانند نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ(1)در باره اصحاب کهف; یا ذلِکَ مِنْ أَنْبآءِ الْقُرى... نَقُصُّهُ عَلَیْکَ.(2) امّا در مورد وقایع نزدیک یا آنچه باید نزدیک تلقّى شود، تعبیر اخبار به کار رفته است; مانند وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَالصّابِرینَ وَنَبْلُوَ أَخْبارَکُمْ(3) یا یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبارَها.(4) به هر حال، پى گیرىو دنبال جویى اثرِ این نبأها و خبرها همان معناى دقیق قصّه گویى قرآن است.
مفسران و قرآن پژوهان در شماره و تعداد نام هاى قرآن اختلاف نظر فراوانى دارند. ابوالفتوح رازى در تفسیرش 43 نام براى قرآن ذکر نموده است (1) . زرکشى به نقل از قاضى ابوالمعالى، معروف به شیذله، 55 اسم برشمرده (2) و بعضى دیگر، شمار اسامى قرآن را به هشتاد رسانیده اند (3) .
بسیارى از عناوینى را که این بزرگان در شمار اسامى قرآن آورده اند، در قرآن به صورت وصف قرآن به کار رفته اند و نه اسم. عدم تفکیک میان اسامى و اوصاف قرآن کریم از یک سو، و تفاوت برداشت ها و سلیقه ها در گزینش نام ها از سوى دیگر مى توانند دلیلى بر اختلاف آرا در این زمینه باشند. جالب است بدانیم که بعضى عقیده دارند براى قرآن، نامى غیر از قرآن وجود ندارد (4) .
مناسب تر آن است که عناوین قرآن را در دو قسمت، اسامى و اوصاف بیان نماییم:
الف) اسامى قرآن
از میان عناوین قرآن، به طور مسلم چهار عنوان به صورت اسم در قرآن به کار رفته است، که به ترتیب اهمیت و کثرت، عبارتند از:
1. قرآن: بل هو قرآن مجید. (5) (6) (7) (8) (9) و تنها عنوان قرآن، (10) به صورت اسم خاص براى این کتاب آسمانى مطرح است.
ب) اوصاف قرآن
گفتیم اختلاف سلیقه ها و برداشت ها، موجب اختلاف در شماره عناوین و اوصاف قرآن گشته اند. ما در این قسمت، عناوینى را که مستقیما به صورت وصف براى نام هاى قرآن ، کتاب و ذکر به کار رفته اند، یادآور مى شویم:
1. مجید: ق والقرآن المجید; (11) قاف، سوگند به قرآن باشکوه.
2. کریم: انه لقرآن کریم; (12) که این [پیام] قطعا قرآنى است ارجمند.
3. حکیم: یس والقرآن الحکیم; (13) یس [یاسین] سوگند به قرآن حکمت آموز.
4. عظیم: ولقد آتیناک سبعا من المثانى والقرآن العظیم; (14) و به راستى، به تو سبع المثانى [ سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا کردیم.
5. عزیز: وانه لکتاب عزیز لایاتیه الباطل ; (15) و به راستى که آن کتابى ارجمند است. باطل به سویش نمى آید.
6. مبارک: هذا ذکر مبارک; (16) این [کتاب] پندى خجسته است.
7. مبین: تلک آیات الکتاب وقرآن مبین; (17) این است آیات کتاب [آسمانى] و قرآن روشنگر.
8. متشابه: الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها; (18) خدا زیباترین سخن را [به صورت] کتابى متشابه نازل کرده است.
9. مثانى: الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانى; (19) خدا زیباترین سخن را [به صورت] کتابى متشابه، متضمن وعده و وعید نازل کرده است.
10. عربى: انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون; (20) ما آن را قرآن عربى نازل کردیم; باشد که بیندیشند.
11. غیر ذى عوج: قرآنا عربیا غیر ذى عوج لعلهم یتقون; (21) قرآنى عربى، بى هیچ کژى; باشد که آنان راه تقوا پویند.
12. ذى الذکر: ص والقرآن ذى الذکر (22) ; ص. سوگند به قرآن پراندرز.
13. بشیر: کتاب فصلت آیاته بشیرا ; (23) کتابى است که آیات آن، به روشنى بیان شده . بشارتگر است.
14. نذیر: کتاب فصلت آیاته بشیرا ونذیرا; (24) کتابى است که آیات آن، به روشنى بیان شده.. .. بشارتگر و هشداردهنده است.
15. ق-یم: الحمدلله الذی انزل على عبده الکتاب قیما ; (25) ستایش خدایى را که این کتاب را بر بنده خود فرو فرستاد . [کتابى] راست و درست.
در پایان به یکى دیگر از اسامى قرآن کریم اشاره مى کنیم. این نام، گرچه در خود قرآن ذکر نگردیده اما برخى بر این عقیده اند که مشهورترین و رایج ترین نام در میان مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) مصحف بوده است و در زمان حیات پیامبر(ص) نام رایج و مشخصى که همه بر آن اتفاق نظر داشته باشند، وجود نداشته است. (26)
دکتر رامیار در پاسخ به این سؤال که چگونه این نام، با وجودى که در خود قرآن نیامده، بر این کتاب آسمانى نهاده شده، مى گوید:
وقتى ابوبکر قرآن را جمع کرد، به یاران پیامبر گفت که نامى بر آن بگذارند. پاره اى خواستند که آن را انجیل بخوانند; ولى دیگران را خوش نیامد. کسانى پیشنهاد کردند که آن را سفر بنامند; مثل سفرهاى پنج گانه یهود; این پیشنهاد هم رد شد. سرانجام، عبدالله بن مسعود، صحابى جلیل القدر گفت:
در مهاجرتى که به حبشه کردیم کتابى دیدم که آن را مصحف مى خواندند . این نام آن هنگام پذیرفته شد و بر قرآن کریم اطلاق گردید . نسخه هاى قرآن را هم، که عثمان به اطراف فرستاد، مصحف خوانده اند که بعدها همین ها، مصاحف عثمانى نام گرفت. مجموعه خصوصى هریک از صحابه را هم مصحف مى گفتند; مثل مصحف ابى بن کعب یا مصحف معاذ. (27)
پس از رحلت پیامبر، در این که نام مصحف به سرعت از نام هاى رایج قرآن کریم گردید، سخنى نیست; اما این سخن که هیچ نام مشخصى در زمان حیات پیامبر(ص) براى کتاب آسمانى وجود نداشته، پذیرفتنى نیست. قرآن و کتاب ، نام هایى هستند که به صورت گسترده در روایات از زبان پیامبر اکرم(ص) و على بن ابى طالب(ع) و نیز صحابه آن حضرت به کار رفته اند.
حدیث نبوى معروف که فرمود: اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن (28) و یا فرمایش آن حضرت که: فضل القرآن على سائر الکلام کفضل الله على خلقه (29) و یا وصیت آن حضرت که فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی (30) و ده ها، بلکه صدها روایت دیگر عصر نزول، که در آن ها از کتاب آسمانى مسلمانان به قرآن و یا کتاب یاد گردیده است، به خوبى شهرت این نام را در همان زمان اثبات مى نماید. (31) در بسیارى از روایات جمع آورى قرآن و تدوین مصحف کسانى هم چون زیدبن ثابت، نام قرآن را هنگام تدوین مصحف به کار برده اند.
چگونه ممکن است در طول 23 سال، مسلمانان هیچ نام مشخصى براى کتابشان نداشته باشند؟! دلیل دیگرى براى شهرت نام قرآن وجود دارد که عبارت از استعمال این عنوان در قرآن به صورت علم و اسم خاص است که در فصل پنجم به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت.
علت شیوع نام مصحف پس از رحلت پیامبر(ص)، مساله کتابت و تدوین قرآن بود. صحیفه به چیزى که گسترده باشد اطلاق مى گردد و از این رو، صفحه اى را هم که بر آن مى نویسند، صحیفه گویند و مصحف مجموعه اى از صحیفه هاى نوشته شده است که بین دو جلد قرار گرفته باشد.
بنابراین، چون پس از رحلت، یکى از مهم ترین وظایف مسلمانان جمع آورى صحف نوشته شده قرآنى و یا کتابت قرآن به دست بعضى از نویسندگان صحابه بود، این نام در چنین زمانى و فضایى شایع گردید.
در همان زمان نیز مصحف، اسم براى هر کتاب مجلد بوده است، خواه قرآن باشد یا غیر آن. محمد بن سیرین مى گوید:
لماتوفی النبی(ص) اقسم علی ان لایرتدی برداء الا لجمعة حتى یجمع القرآن فی مصحف.
ابوالعالیه مى گوید:
انهم جمعوا القرآن فی مصحف فی خلافة ابی بکر.
کلینى در کافى به نقل از امام صادق(ع) آورده است:
من قرا القرآن فی المصحف متع ببصره .
در روایت معروف زید بن ثابت آمده است:
فتتبعت القرآن اجمعه فکانت الصحف عند ابی بکر .
همین اوراق و صفحات، پس از مرگ عمر در دست دخترش، حفصه بود تا آن که هنگام جمع آورى قرآن در زمان عثمان، وى طى پیامى به حفصه به او اطمینان داد که: ان ارسلی الینا بالصحف ننسخها فی المصاحف ثم نردها الیک . در تمام روایات فوق و ده ها روایت دیگر، آن چه مطرح است جمع قرآن در مصحف، یعنى یک کتاب مجلد است; یعنى مصحف در همان معناى لغوى خود به کار رفته است (32) .
گزیده مطالب
1. اسامى قرآن عبارتند از: قرآن ، کتاب ، ذکر و فرقان .
2. نام مصحف پس از رحلت پیامبر به جهت جمع آورى قرآن در یک مجلد رایج گشت.
3. براى قرآن برخى نزدیک به هشتاد وصف ذکر نموده اند. بعضى از مشهورترین اوصاف قرآن عبارتند از: مجید، کریم، حکیم، عظیم، عزیز، مبارک، مبین، عربى، بشیر و نذیر.
2. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 371 - 373; و ر.ک: الاتقان، ج 1، ص 159.
3. دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 31 و 32.
4. القرآن الکریم و روایات المدرستین، ج 1، ص 274.
5. بروج(85) آیه 21. این عنوان 55 مورد به همین صورت و 9 مورد به صورت قرآنا به کار رفته است.
6. ص(38) آیه 29. این عنوان نزدیک به صد مورد براى قرآن به کار رفته است.
7. انبیاء (21) آیه 50 و نیز حجر (15) آیه 9. این واژه در بیست مورد براى قرآن به کار رفته است.
8. فرقان (25) آیه 1.
9. ر.ک: مناهل العرفان، ج 1، ص 15.
10. ر.ک: علت علم بودن قرآن ، ص 52.
11. ق (50) آیه 1 و نیز ر.ک: بروج (85) آیه 21.
12. واقعه (56) آیه 77.
13. یس (36) آیه 1 و2; و نیز ر.ک: یونس(10) آیه 1.
14. حجر (15) آیه 87.
15. فصلت (41) آیه 41 و42.
16. انبیاء (21) آیه 50; ص (38) آیه 29.
17. حجر (15) آیه 1.
18 و 19. زمر (39) آیه 23.
20. یوسف (12) آیه 2.
21. زمر (39) آیه 28.
22. ص (38) آیه 1.
23 و 24. فصلت (41) آیه 2 و 3.
25. کهف (18) آیه 1 و 2.
26. دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 9.
27. همان، ص 11 و 12.
28. اصول کافى، ج 2، ص 599; بحار الانوار، ج 89، ص 17، حدیث 16.
29. علوم القرآن عند المفسرین، ج 1، ص 70.
30. ر.ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 9 - 14 با نقل سى حدیث.
31. ر.ک: بحار الانوار، ج 89 و 90، کتاب القرآن.
32. براى توضیح بیشتر ر.ک: القرآن الکریم و روایات المدرستین، ج 1، ص 264 - 277.
(برگرفته از کتاب درسنامه علوم قرآنی / حسین جوان آراسته)
به نام خداوند بخشنده مهربان
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اْنْثی وَ هُوَ مُؤمِنْ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةطَیِّبَةً وَ لَنُجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانوُاَ یَعْمَلوُنَ»
هرکس عمل صالح کند،در حالی که مومن است ، خواه مرد باشد یا زن ، به او حیات پاکیزه می بخشیم،و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام دادند خواهیم داد.
مفسران در معنی حیات طیبه (زندگی پاکیزه)تفسیرهای متعددی آورده اند:
بعضی آنرا به معنی روزی حلال تفسیر کردهاند.
بعضی به قناعت و رضا دان به نصیب.
بعضی به رزق روزانه.
بعضی به عبادت توام با روزی حلال.
و بعضی به توفیق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن.
ولی شاید نیاز به تذکر نداشتهاند باشد که حیات طیبه ، مفهومش آنچنان وسیع و گسترده است که همهی اینها و غیر اینها را در بر می گیرد ، زندگی پاکیزه از هر نظر،پاکیزه از آلودگی ها ، ظلمت ها و خیانت ها ، عداوت ها و دشمنیها ، اسارت ها و ذلت ها و انواع نگرانیها هر گونه چیزی که زلال زندگی را در کام انسان ناگوار می سازد.
ولی با توجه به اینکه در دنبال آن ، سخن از جزای الهی به نحو احسن به میان آمده استفاده می شود که حیات طیبه مربوط به دنیاست و جزای احسن مربوط به آخرت.
جالب اینکه در روایتی که در نهج البلاغه از امیر مومنان علی«علیه السلام» نقل شده میخوانیم:
و سَئَلَ عَنْ قَولَه تَعالی « فَلَنُحّیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبهً » فَقالَ هِیَ اَلْقِناعَهْ :
« از امام پرسیدند منظور از جملهی « فلنحیینه حیاه طیبه » چیست؟ فرمود قناعت است ».
بدون شک مفهوم این تفسیر محدود ساختن حیات طیبه به قناعت نمی باشد ، بلکه بیان مصداق است ولی مصداقی است بسیار روشن ، چرا که اگر تمام دنیا را به انسان بدهند ولی روح قناعت را از او بگیرند همیشه در آزار و رنج و نگرای به سر می برد ، به عکس اگر اسان روح قناعت داشته باشد ، و از حرص و آز و طمع بر کنار گردد ، همیشه آسوده خاطر و خوش است .
همچنین در بعضی از روایات دیگر « حیات طیبه » به معنی « رضا و خشنودی از آنچه خدا داده است » تفسیر شده که آن هم با قناعت قریب الافق است .
ولی هرگز نباید به این مفاهیم جنبه تخدیری داد ، بلکه هدف اصلی از بیان رضا و قناعت ، پایان دادن به حرص و آز و طمع هوا پرستی است که عامل تجاوز ها و استثمار ها و جنگ ها ، و خونریزی ها ، و گاه عامل ذلت و اسارت است .
برخی مفسرین نیز برای زندگانی پاکیزه چنین گفته اند : ابن عباس از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده فرمود مراد از زندگانی پاکیزه رزق و روزی حلال است که خداوند برای او مقرر می دارد تا در دنیا از سختی معیشت راحت و آسوده بوده و در آخرت از عقوبت آن فارغ شود و در روایت دیگر فرموده مقصود از حیات طیبه زندگانی عالم آخرت و بهشت جاوید می باشد چنانچه می فرماید : «یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی » وبعضی دیگر از صحابه گفتند پیغمبر اکرم(ص) فرموده منظور از زندگانی پاکیزه راضی و خشنود بودن به آنچه خداوند به او قسمت نموده و مناعت طلع داشتن است و دیگران گفتند زندگانی در اطاعت و فرمانبرداری از اوامر خدا است توانگر باشد یا بینوا ابن بابویه ذیل آیه فوق از حضرت صادق(ع) روایت کرده: حضورش عرض کردم ابا الخطاب از قول شما می گویند فرمودهاید هر وقت حق را شناختی به هر چه دلخواه شما است عمل کنید. فرمود: خدا لعنت کند ابا الخطاب را به خدا قسم گفته من این طور نبوده من گفتم چون حق را بشناسید تشخص دادید هر عمل خیر و نیکی که از شما سر بزند مقبول درگاه خداوند خواهد شد .
منابع :1- تفسیر المیزان2- تفسیر جامع«معاد» از ماده «عود» به معنی برگشتن است، چون روح دوباره به بدن برگردانیده میشود. معاد از اول دین مقدس اسلام و اعتقاد به ان واجب است که هر کس دوباره پس از مرگ زنده میشودو به جزای عقیده و عملش میرسد. مسأله معاد که ابتدایش مرگ و قبر و بعد برزخ و سپس قیامت کبری و پایانش بهشت یا جهنم است، با حواس ظاهری درک نمی شود. هر چند اصل معاد به دلیل عقل ثابت است به تفضیلی که ذکر میشود. لیکن محال است کسی به تنهائی درک کند که بعد از مرگ چه خبر است؟ غیر از وحی راه دیگری ندارد، زیرا هر کس در هر عالم و مقامی است ادراکش از حدود آن عالم تجاوز نخواهد کرد، مثلاً طفلی که در عالم رحم است، محال است چگونگی و بزرگی عالم بیرون رحم را بفهمد و محال است بی پایانی فضا و موجودات آن را دریابد.
همچنین کسی که در عالم ملک و اسیر ماده و طبیعت است چگونه میشود عالم ملکوت را بفهمد که درباطن عالم ملک است و جایگاهش پس از خلاصی از این عالم می باشد و خلاصه خصوصیات عوالم پس از مرگ نسبت به کسی که در عالم دنیا است غیب است و برای شناختن آن جز تصدیق آنچه را که حضرت آفریدگار خبر داده راهی نیست.
بنابراین اگر کسی بگوید از عقل ما دور است که پس از مرگ فلان طور شود، اصلاً حرفش مورد قبول نیست چون خصوصیات آن ربطی به عقل ندارد وجمیع عقلا پشت به پشت هم بزنند از جزئیات جریانات عالم دیگر خبری نخواهند داشت. چیزی که هست آنچه را که حضرت محمد (ص) فرمودند: ما هم تصدیق می نمائیم، زیرا آن بزرگواران معصوم نزول وحی حضرت آفریدگارند.
عناوین یادداشتهای وبلاگ