سفارش تبلیغ
صبا ویژن
1 2 >

در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند.
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند.زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند.اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکرد.

ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند.
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت: نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم.
شوهر چیزی نگفت، و در را برویشان گشود. اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت.
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد. پنجمین فرزندشان دختر بود.
برای تولد این فرزند، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد.

مردم متعجبانه از او پرسیدند:علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست؟ 
مرد به سادگی جواب داد:
چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه!


نظر یادتون نره() اخلاقی و روانشناسی ، طنز ،

  

 
  ازیک توریست که تازه ازایران برگشته بود، نظرش را درباره اصفهان پرسیدند. گفت:
 مردمی دارد که یک باغ را چهارباغ
بیست ستون را چهل ستون
یک پل را سی وسه پل
یک شهر را نصف جهان
و
یک خیابان آسفالت نشده را« زاینده رود » می نامند!

نظر یادتون نره() طنز ،

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ